رزمنده



يک دفعه ديدم صداي سوت  توپ 130 اومد، وحشتناک ها که گوشات کر مي شد، يعني معلوم بود اين همينجا مي خوره، نزديکه، ما در جا خوابيديم کف زمين،صاف اومد سقف کانتينره،که 13 14 تا درجه دار توي اين بودند، ترکيد اين، گوشت هاي اينقدر اينقدر توي شعاع بيست سي متري، اين همه آدم رو ما چهار پنج تا گوني بزرگ 50 کيلويي کرديم، گوشت هاي اينقدر اينقدر،کله دست نصفه، همه قاطي، همه رو هم، قابل شناسايي نبود، بدترين صحنه اون بود که من ديدم.


بعد ديگه دستور دادند که به هيچ عنوان، هر درجه داري چون مسئول يک توپ بودند ديگه، بايد براي غذا خوردن و استراحتش اينا توي سنگر خودش بايد باشه، يک جا نبايد باشند. چون يک دفعه يک گردان نيروهاي ارشد رفت.


خدا بيامرزد يک ستوان يار هم داشتيم نادري اونم کربلاي شش يک امبولانس نوي ژاپني داشتيم، تويتا، واقعا نو بود، هميشه پارک بود توي سنگر، اين اخبار ساعت دو رو ميرفت توي آمبولانس از راديو گوش کنه، بعد ماشين هم روشن ميکرد و کولر مي گرفت، گرم بود، کولر هم اون موقع مثل الان نبود که همه ماشين ها کولر دارند، اون داشت اخبار رو گوش مي داد، مسئول غذامون هم يک پسره بچه شهرکرد بود که دو تا زن داشت، غذا پخش مي کرد. ستوان يار داشت راديو گوش مي داد تو ماشين، مسئول غذا رفت با اين صحبت کنه، زد به شيشه و شيشه رو داد پايين، با هم حرف مي زدند، هممون موقع يک توپ 130 اومد روي امبولانس، اين ها هم جنازشون تکه تکه شد، اون هم قابل تفکيک نبود و داخل گوني ريختيم برديم.


خمپاره 60 بديش اين بود که سوت نمي زد. . تجهيزات در جنگ حرف اول رو ميزد.


رزمنده عطاردي


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

خبرگزاری"صحنه" برترين هاي کابينت و دکوراسيون woonremem Stephanie آموزش ترجمه a weblog naz-web سلام من محمدرضا هستم آسمان